عشق بی رحمانه پارت۵
از زبان شدو🖤
وقتی کارم تموم شد رفتم به طرفه اتاق سونیک و وقتی اومدم داخل دیدم داشت یه چیزی زمزمه میکرد.
شدو:سلام خانم کوچولو.
سونیک:چی میخوای؟
شدو:هیچی فقط اومدم یه سری بهت بزنم.
رفتم پیشش دیدم شمام قرمز شده بود و صورتش خیس بود.
شدو:ببینم گریه کردی؟
سونیک:برای چی میپرسی مگه برات مهمه؟
شدو:معلومه تو گروگان منی.
سونیک:پس چرا من و نمی کشی ؟
هم خودت خلاس میشی هم من.
شدو:خب...چون دلم نمیاد.
سونیک:چی؟
شدو: خب....تو لیاقت مرگ نیست البته فکر کنم.
سونیک:واقعاً ؟
شدو:اره.
زنجیر های دستش رو باز کردم.
شدو:بهم قول میدی که فرار نکنی؟
سونیک:..ب...باشه.
شدو:خوبه.
سونیک:میشه یه چیزی ازت بخوام؟
شدو:چی؟
سونیک:یه چالش.
شدو:حالا چه چیزی هست؟
سونیک:میخوام که بهم تیرندازی رو یاد بدی.
شدو:عه مگه خودت نمی دونی؟
سونیک:میدونم اما فقط با تفنگ نه سلاح های دیگه.
شدو:باشه حالا اگه کمکت کردم چی؟
سونیک:همین جا میمونم و حتی باهات ازدواج هم میکنم.
شدو:خیلی خب....باشه.
سونیک:پس همین الان بهم یاد بده.
شدو:باشه دنبالم بیا.
از زبان سونیک💙
دنبالش رفتم و از اتاق رفتیم بیرون و به طرف حیاط پشتی رفتیم.
سونیک:قراره اینجا اموزشم بدی؟
شدو:اره.
شدو یه حالمه صلاح اورد و یکی از اونا رو بهم داد و چنتا موانح هم گذاشت.
شدو:شروع کن.
سونیک:ولی چیکار کنم تازه شروع کردم.
شدو:فقط همین جوری یکی شلیک کن.
نشونه گیری کردم و ماشه رو کشیدم اما به موانع ها برخورد نکرد.
سونیک:ای بابا.
شدو:وایسا بهت یاد بدم.
شدو اومد جلو دستم رو گرفت و موانع رو بهم نشون داد و بهم گفت که چجوری نشونه گیری کنم.
شدو:حالا شلیک کن.
نشونه گیری کردم یه نفس عمیق کشیدم و شلیک کردم و درست به موانح ها خورد.
سونیک:ای ول.
شدو:کارت خوب بود.
سونیک:ممنون.
شدو:نسبت به روز اول کارت خوب بود.
سونیک:بازم مرسی.
شدو:هوا داره تاریک میشه بهتره برگر دیدم داخل.
سونیک:نمیشه یکم بشینیم؟
شدو:باشه.
رفتیم روی یه تاب دو نفره نشستیم.
سونیک:میشه یه خواهش دیگه ای ازت بکنم؟
شدو:بگو.
سونیک:میشه الان شمشیر بازی کنیم؟
شدو:چی؟
سونیک:تو رو خدا.
شدو:باشه.
شدو بلند شد و دوتا شمشیر اورد.
شدو:میخوای مبارزه کنیم؟
سونیک:باشه.
شمشیر رو بهم داد و هردو مون گارد گرفتیم که من زود حمله کردم.
شدو:زورت زیاده.
سونیک:اره خب.
بهم دیگه حمله کردیم.
شدو:بدک نیست کارت خوبه.
سونیک:ممنون💅🏻
از زبان شدو🖤
وقتی بهش حمله کردم گونه هاش یکم خراشیده شد.
شدو:من واقعاً متاسفم حالت خوبه؟
سونیک:چیزی نیست خوبم.
و سونیک دوباره گارت گرفت.
راستش...یکم جا خوردم چون الان با خودم گفتم که شروع میکنه به گریه کردن.
شدو:خیلی خب خانم کوچولو اماده باشه.
از زبان سونیک💙
با سمت هم دویدیم که پام به چیزی خورد و روی شدو افتام.
ادامه دارد....
وقتی کارم تموم شد رفتم به طرفه اتاق سونیک و وقتی اومدم داخل دیدم داشت یه چیزی زمزمه میکرد.
شدو:سلام خانم کوچولو.
سونیک:چی میخوای؟
شدو:هیچی فقط اومدم یه سری بهت بزنم.
رفتم پیشش دیدم شمام قرمز شده بود و صورتش خیس بود.
شدو:ببینم گریه کردی؟
سونیک:برای چی میپرسی مگه برات مهمه؟
شدو:معلومه تو گروگان منی.
سونیک:پس چرا من و نمی کشی ؟
هم خودت خلاس میشی هم من.
شدو:خب...چون دلم نمیاد.
سونیک:چی؟
شدو: خب....تو لیاقت مرگ نیست البته فکر کنم.
سونیک:واقعاً ؟
شدو:اره.
زنجیر های دستش رو باز کردم.
شدو:بهم قول میدی که فرار نکنی؟
سونیک:..ب...باشه.
شدو:خوبه.
سونیک:میشه یه چیزی ازت بخوام؟
شدو:چی؟
سونیک:یه چالش.
شدو:حالا چه چیزی هست؟
سونیک:میخوام که بهم تیرندازی رو یاد بدی.
شدو:عه مگه خودت نمی دونی؟
سونیک:میدونم اما فقط با تفنگ نه سلاح های دیگه.
شدو:باشه حالا اگه کمکت کردم چی؟
سونیک:همین جا میمونم و حتی باهات ازدواج هم میکنم.
شدو:خیلی خب....باشه.
سونیک:پس همین الان بهم یاد بده.
شدو:باشه دنبالم بیا.
از زبان سونیک💙
دنبالش رفتم و از اتاق رفتیم بیرون و به طرف حیاط پشتی رفتیم.
سونیک:قراره اینجا اموزشم بدی؟
شدو:اره.
شدو یه حالمه صلاح اورد و یکی از اونا رو بهم داد و چنتا موانح هم گذاشت.
شدو:شروع کن.
سونیک:ولی چیکار کنم تازه شروع کردم.
شدو:فقط همین جوری یکی شلیک کن.
نشونه گیری کردم و ماشه رو کشیدم اما به موانع ها برخورد نکرد.
سونیک:ای بابا.
شدو:وایسا بهت یاد بدم.
شدو اومد جلو دستم رو گرفت و موانع رو بهم نشون داد و بهم گفت که چجوری نشونه گیری کنم.
شدو:حالا شلیک کن.
نشونه گیری کردم یه نفس عمیق کشیدم و شلیک کردم و درست به موانح ها خورد.
سونیک:ای ول.
شدو:کارت خوب بود.
سونیک:ممنون.
شدو:نسبت به روز اول کارت خوب بود.
سونیک:بازم مرسی.
شدو:هوا داره تاریک میشه بهتره برگر دیدم داخل.
سونیک:نمیشه یکم بشینیم؟
شدو:باشه.
رفتیم روی یه تاب دو نفره نشستیم.
سونیک:میشه یه خواهش دیگه ای ازت بکنم؟
شدو:بگو.
سونیک:میشه الان شمشیر بازی کنیم؟
شدو:چی؟
سونیک:تو رو خدا.
شدو:باشه.
شدو بلند شد و دوتا شمشیر اورد.
شدو:میخوای مبارزه کنیم؟
سونیک:باشه.
شمشیر رو بهم داد و هردو مون گارد گرفتیم که من زود حمله کردم.
شدو:زورت زیاده.
سونیک:اره خب.
بهم دیگه حمله کردیم.
شدو:بدک نیست کارت خوبه.
سونیک:ممنون💅🏻
از زبان شدو🖤
وقتی بهش حمله کردم گونه هاش یکم خراشیده شد.
شدو:من واقعاً متاسفم حالت خوبه؟
سونیک:چیزی نیست خوبم.
و سونیک دوباره گارت گرفت.
راستش...یکم جا خوردم چون الان با خودم گفتم که شروع میکنه به گریه کردن.
شدو:خیلی خب خانم کوچولو اماده باشه.
از زبان سونیک💙
با سمت هم دویدیم که پام به چیزی خورد و روی شدو افتام.
ادامه دارد....
- ۳.۹k
- ۱۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط